کشکول

به مباحث دینی می پردازد.

کشکول

به مباحث دینی می پردازد.

دو معجزۀ دیگر

بسم الله الرحمن الرحیم

خواجۀ طوسی، (قدس سره)، می‌فرماید:

«و ظهورُ معجزة القرآن و غیره مع اقترانِ دعوة نبینا محمدٍ (صلی الله علیه و آله)، یَدُلُّ علی نبوته و التحدی مع الامتناع و توفُّر الدواعی یَدُلُّ علی الإعجاز و المنقول معناه متواتراً من المعجزات یَعضُدُه». (شرح تجرید/ 354).

بعد از این بیان، علامه (رحمه الله)، به بیان کلام ایشان می‌پردازد. أول «ظهور معجزة القرآن» را بیان می‌کند. بعد به بیان «غیرِه» می‌پردازد و هفت مورد را متذکر می‌شود که مورد هفتم، خودش، بر چند مورد مشتمل می‌باشد. (همان/ 354-356).

استاد، علامه، آیة الله حسن زادۀ آملی (حفظه الله)، در تعلیقه‌اش، بر صفحۀ 354 می‌فرماید:

«لا یخفی علیک أنَّ معجزات السفراء الإلهیة علی قسمین قولی و فعلی و القولی أقوی الحجتین علی حجیتهم و قد استوفینا البحث عن ذالک فی رسالتنا نهج الولایة (ص: 195-202 ط 1 من 11 رسالۀ فارسی)، فإن شئت فراجع إلیها.

ثم إن من معجزاته الفعلیة الباقیة إلی الآن قبلة المدینة الطیبة زادها الله تعالی شرفاً؛ بیان ذالک یطلب فی الدرس السادس و الخمسین من کتابنا دروس معرفة الوقت و القبلة (ص: 365-384 ط1).

ثم إنَّ معجزته الفعلیة الأخری هی بناء جدار مسجده لأن یعلم المسلمون من ظله وقت زوال کل یوم فی غایة الاستواء و التعدیل علی أساس رصین علمی بنی بنور الله صار دلیلاً لمهرة الفنون الریاضیة علی استنباط الشکلین الظلی و المغنی منه. کما أن نفس بناء الجدار علی ذالک الوجه صار دلیلاً للمراصد الکبار لاستعلام الظهر الحقیقی معتقدین بأنه أوثق الطرق و أحسنها و أتقنها لذالک و البحث علی الاستقصاء عن ذالک یطلب أیضاً من الدرس الثانی و السبعین من کتابنا المذکور و قد حررناه بالفارسیة فی رسالتنا قرآن و إنسان و فی النکتة المأة من ألف نکتة و نکتة.

کلام ایشان، در نکتۀ صدم از کتاب هزارو یک نکته، چنین است:

«مسائل ریاضی ظل که از آن، به مماس و تانژانت تعبیر می‌کنند، از مسجد مدینه بیرون مد و به دست أبو الوفاء بوزجانی رسید و از وی به همۀ جهان منتشر گشت. یعنی عمل پیغمبر خاتم (صلی الله عله و آله وسلم) در بنای دیوار مسجد مدینه الگوی رهنمون استنباط و اختراع ظِلّ شده‌است.

رسول أکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، أوقات ظهرین را، بر مبنای أمارت طبیعی، از روی سایۀ دیوار مسجد مدینه، به طرز بدیعی معین فرموده است که هم برای عامۀ مردم در تعیین أوقات ظهرین، دستوری سهل التناول بوده‌باشد، و هم برای مثل أبو الوفاء بوزجانی، ریاضی‌دان بزرگ إسلام، الگوی استنباط شکل ظِلِّی گردد، و هم ملاک تقدیر ظِلّ به أقدام و أصابع.

ما این مسائل را، در رسائل و کتب ریاضی؛ چون کتاب شرح زِیج بهادری، و کتاب دروس معرفت وقت و قبله، و رسالۀ تعیین سمت قبله و تشخیص ظهر حقیقی مدینۀ منوَّره، به إعجاز رسول الله (صلی الله علیه و آله) و غیرها، به تفصیل بیان کرده‌ایم و فذلکۀ آن را، در اینجا می‌نگاریم.

قبلۀ مدینۀ طیبه، تنها معجزۀ فعلی باقی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که بدون إعمال آلات نجومی و قواعد هَیَوِیّ و یا در دست داشتن زیج و دیگر منابع طول و عرض جغرافیائی، آن را در غایت دقت و استواء، تعیین کرده‌است و به سوی کعبه ایستاد و فرمود: «محرابی علی المیزاب».

قبلۀ مدینه آنچنانکه پیغمبر أکرم به سوی آن نماز خوانده‌است، تا امروز به حال خود باقی است و دانشمندان ریاضی نامور؛ چون أبوریحان بیرونی، به قواعد ریاضی، قبلۀ مدینه را، چنان یافتند که رسول الله، بدون آن‌ها یافت و این ممکن نیست مگر به وحی و إلهام ملکوتی.

علامه، أبوریحان بیرونی، در قانون مسعودی که مجسطی إسلامی است، طول مکه را از ساحل أقیانوس غربی، شصت و هفت درجه (67)، و عرض آن را، بیست و یک درجه و بیست دقیقه (21:20)، و طول مدینه را، شصت و هفت درجه و سی دقیقه (67:30)، و عرض آن را، بیست و چهار درجه (24)، آورده‌است که مکه و مدینه، تقریباً در سطح یک دائرۀ نصف النهار، قرار گرفته‌اند و تفاوت، کمتر از ربع درجه است. و علامه، ناصر خسرو علوی، در سیاحت نامه، گوید: مدینه، شهری است بر کنارۀ صحرایی نهاده و آن‌جا، قبله، سوی جنوب افتاده‌است و این هردو دانشمند نامور إسلامی، به حق سخن گفته‌اند و أطلس‌های متأخرین و معاصرین موافق و معاضد آنان‌اند.

یکی از أموری که پس از تعیین قبلۀ مدینه، به إعجاز رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، ذکر آن أهمیت به سزا دارد، تعیین وقت زوال ظهر، به دستور آن حضرت است. در کتب فن، برای تعیین وقت ظهر حقیقی، طُرُق عدیده ذکر شده‌است و ما، در کتاب دروس معرفت وقت و قبله، چند طریق را با إقامۀ براهین هندسی، ذکر کرده‌ایم. اکنون سخن ما، این است:

هرگاه خط زوال را که آن را، خط نصف النهار نیز گویند، در أفقی، به یکی از طریق تحصیل آن، به دست آورده‌ایم؛ چون شاخصی پهن؛ مثلاً تختۀ فلزی بر روی آن خط و در امتداد آن، به استقامت، نصب کنیم، تا در سطح دائرۀ نصف النهار، یعنی در مُحاذات آن قرار گیرد، ظِلِّ آن تختۀ فلز، از وقت طلوع شمس تا هنگام رسیدنش به این دائره، در فوق الأرض به جانب مغرب بُوَد و چون شمس، به این دائره رسید، نه صفحۀ جانب غربی آن تختۀ فلز را، ظِلّ بُوَد و نه صفحۀ جانب شرقی آن را، بلکه خط ظِلِّی از او، بر نفس خط زوال، أعنی خط نصف النهار، منطبق است، یعنی ظِلّ شاخص که همان تختۀ فلز است، بر روی خط زوال قرار می‌گیرد. و چون شمس از دائرۀ نصف النهار، زایل گردد؛ یعنی مایل گردد، صفحۀ جانب شرقی آن، سایه افکند. پس هنگام انعدام ظِلّ از صفحۀ غربی شاخصی آنچنان، أول ظهر حقیقی بود و اگر بر آن خط، دیواری بنا کنند، حکم دو صفحۀ شرقی و غربی دیوار، مانند همان دو صفحۀ شاخص نامبرده است که در این عمل، خود دیوار، شاخص خواهدبود.

بنای دیوار مسجد پیغمبر، به دستور آن حضرت بود که دیوار طرف غرب را، درست مُحاذی دائرۀ نصف النهار، بنیان نهاد و بلندی دیوار را، به اندازۀ قامت إنسان، مُقرَّر داشت و به بیانی‌که گفته‌ایم، هر دیوار که چنین باشد، یعنی بر خط زوال که در سطح دائرۀ نصف النهار است، بنا نهاده شود، در همۀ فصول سال، چون ظِلّ صفحۀ جانب غربی آن، به طرف جانب شرقی آن، برگردد و إن شئت قلت: در آن هنگام که هیچ‌یک از دو جانب غربی و شرقی آن را، ظِلّ نبود، علامت فرا رسیدن ظهر، در آن وقت است و امروز هم در رصد خانه‌های فرنگستان؛ مانند گرینویچ و پاریس، دیواری به آن طرز می‌سازند و گویند بهترین وسیلۀ تعیین ظهر حقیقی، آنست. پس تعیین ظهر، در مسجد پیغمبر، بهترین طریقه بود که امروز علمای اروپا، به‌کارمی‌برند.

و آخر وقت ظهر را، وقتی مقرر داشت که سایۀ برگشته، برابر ارتفاع دیوار شود و در این وقت، ارتفاع خورشید از افق، چهل و پنج درجه است و در أول تابستان، در شهر مدینه، آفتاب در نصف النهار فوق الرأس و ارتفاع آن نود (90) درجه است. این وقت که آخرین وقت فضیلت ظهر است، درست وسط حقیقی میان ظهر و غروب است. حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، آن را أصل قرارداد و أوقات دیگر را، در مدینه و بلاد دیگر، بر این أصل، متفرع فرمود و برای همه، یک حکم فرمود که چون فیئ؛ یعنی سایه، به قامت شاخص شود، آخر وقت ظهر است در همه جا و همه وقت.

و آخر وقت عصر را، وقتی معین فرمود که سایه، دو برابر شاخص شود و آن، وقتی است که ارتفاع خورشید از أفق، قریب بیست و شش درجه است. پس مقدار ارتفاع خورشید را، نصف کرد و نصف آن را، وقت فضیلت ظهر قرارداد و نصف باقی را هم تقریباً نصف کرد و آن را، وقت فضیلت عصر قرارداد.

و رسم أهل حساب است که خالص و کامل هر چیز را، أصل و مبدأ قرار می‌دهند؛ مثلا در اندازه‌گرفتن نور، نور ماه را واحد قرار دادند در شب چهاردهم که ثابت است؛ نه شبهای دیگر، و برای واحد وزن آب، خالص مقطر اختیار کردند، حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، هم بلند ترین روزها را، در شهری که خورشید، أول ظهر، به غایت ارتفاع می‌رسد؛ یعنی نود (90) درجه، مبدأ قرارداد و روزهای دیگر و شهرهای دیگر، ضابطه ندارد، و از این‌ها دانسته‌شد که اگر در بلاد ما هم دیواری به سمت نصف النهار بسازند، سایه در أول ظهر، از آن معدوم می‌شود در همۀ فصول. ولی اگر شاخص به صفت مذکور نباشد؛ مثلا مخروطی منتصب بر سطح زمین باشد، در این صورت، هر چند در هنگام رسیدن شمس به دائرۀ نصف النهار، شاخص هم در سطح آن دائره است و لیکن انعدام ظِلّ آن، فقط اختصاص دارد به آفاقی که شمس در وقت وصول به دائرۀ نصف النهار، به سمت رأس آن‌ها برسد و گرنه هیچ‌گاه و در هیچ أفقی، ظِلّ شاخص مخروط در هنگام وصول شمس به دائرۀ نصف النهار، منعدم نمی‌شود؛ بلکه به غایت قِصَر منتهی می‌گردد و دوباره به تزاید می‌گراید. لذا این ظِلّ بعد از نقص را، فَیْء می‌نامند که به معنای رجوع است.

أبوریحان بیرونی، در رسالۀ إفراد المقال فی أمر الظلال (ص8)، در ترغیب و تحریص بر مراقبت ظِلّ برای إقامۀ صلاة، کلامی شریف از أبودرداء، روایت کرده‌است که: «روی عن أبی الدرداء أنه قال: إن شئتم لَأُقْسِمَنَّ لکم أنَّ أحبَّ عبادِ اللهِ إلی اللهِ الذین یرعون الشمسَ و القمرَ و النجومَ و الأظِلَّةَ لذکرِ اللهِ»، و پس از نقل کلام أبودرداء در بیان أظِلَّه که در ذیل گفتارش آمده، گوید: «یعنی الفیءَ فإنه بفضل التفکُّر فی خلق السماوات و الأرض و استعماله فی التوحید و فی أوقات العبادة».

أما آن‌که گفته‌ایم: عمل رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم)، در بنای دیوار، برای تعیین أوقات ظهرین، از روی سایۀ آن، أبوالوفاء را، به استنباط شکل ظِلِّی، رهنمون شده‌است، در بیان آن گوییم:

عِلم مثلثات متداول امروز، مبتنی بر جیب و ظِلّ است. جیب را سینوس (Sinus)، و ظِلّ را تانژانت (Tangent)، گویند که أساس آن، از علمای إسلام است؛ یعنی جیب و ظِلّ را، اینان اختراع کرده‌اند. پیش از إسلام، یونانیان برای حل مسائل نجوم که احتیاج شدید به مثلثات دارد، شکل دیگر معروف به شکل قطاع را، به کار می‌بردند که هم در مسطحات به کار می‌آید و هم در کُره و کتاب عمده‌ای که در آن نوشته شده‌است، کتاب اُکَرِ مانالاوس است. راقم آن را، یک دوره در قم تدریس کرده است و با چند نسخۀ مخطوط، تصحیح و یک دوره شرح نموده‌است. مانالاوس، از ریاضی‌دانان نامور یونان است که قبل از میلاد مسیح (علیه السلام)، می‌زیست. چون عمل به این شکل، در مسائل نجومی، مشکل بود، به تفصیلی که در دروس معرفت وقت و قبله بیان نموده‌ایم، متأخرین، دو شکل مغنی و ظِلِّی استنباط و اختراع کرده‌اند که هر دو مغنی از قطاع‌اند. هر فرمول که در آن سینوس به کار می‌رود، شکل مغنی و فروع آنست و هر فرمول که در آن تانژانت به کار می‌رود، شکل ظِلّی و فروع آنست و در حقیقت علم مثلثات را أبو نصربن عراق و أبوالوفاء بوزجانی بنیان نهاده‌اند.

شکل ظِلِّی، یعنی نسبت میان ظِلّ و زوایه را أبوالوفاء بوزجانی، از حکم شرعی و دستور پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، در بارۀ أوقات نماز ظهر و عصر، استنباط کرد و چنانکه تقدیم داشته‌ایم، چون آن حضرت در مدینه، بنای مسجد فرمود، دیوار طرف غرب را درست مطابق خط نصف النهار از شمال به جنوب، بنیان نهاد و بلندی دیوار را، به اندازۀ قامت إنسان مقرر داشت. دیوار مسجد مدینه، هنگام ظهر، سایه نداشت. چون زوال می‌شد، سایه از طرف شرقی دیوار، در پایۀ آن ظاهر می‌شد. آن حضرت پدید آمدن سایه را، علامت و قت نماز قرار داد که چون مردم در مسجد، سایه‌های دیوار ملاحظه کردند، نماز ظهر به جای آورند و هرگاه ساعتی چند از زوال بگذرد، سایه به تدریج بیشتر می‌شود، تا به اندازۀ بلندی دیوار می‌گردد؛ یعنی به قدر قامت إنسان که به اندازۀ هفت پا است.

از پایۀ دیوار، تا هفت پا، اندازۀ می‌کردند. چون سایه به آن اندازه می‌رسید، هنگام نماز عصر بود؛ چون پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، دستور فرمود: هرگاه سایه به اندازۀ قامت دیوار شود، نماز عصر کنند.

أبوالوفاء متنبه شد که پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، به حساب وسط و معدل، زمان مابین ظهر و غروب آفتاب را، به دو نصف، بخش کرده‌است: یک نیمۀ آن از ظهر است تا وقتی که سایه به اندازۀ شاخص شود، و نیمۀ دیگر از آن، وقت که سایه به اندازۀ شاخص شود تا غروب و آن را، به نماز عصر تخصیص داد. و نیز دریافت که هرگاه سایۀ شاخص، به اندازۀ شاخص شود، فاصله از ظهر تا غروب، نصف شده‌است. عین دستور پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، را در ارتباط میان ظِلّ و زاویه به کاربرد.

قامت شاخص که بلندی دیوار مسجد (رسول صلی الله علیه و آله) است، در حقیقت شعاع دائرۀ مثلثاتی است که خطوط مثلثاتی را به قیاس به آن، می‌سنجند و امروز آن را، یک واحد فرض می‌کنند و در کتب إسلامی، شعاع را شصت درجه می‌گرفتند.

هرگاه سایه، مساوی قامت شود؛ یعنی طول ظِلّ به اندازۀ شعاع دائره گردد، دلیل آنست که زاویه و قوس مقابل آن، چهل و پنج (45) درجه شده‌است و چهل و پنج درجه، نصف قوس نود درجه (90) است که از أفق مغرب؛ یعنی جای غرو آفتاب، تا وسط آسمان، تصور می‌شود.

بعضی تعجب می‌کنند از این که خط مماس مثلثاتی را، مسلمانان ظِلّ نامیدند؛ چون سِرِّ آن را نمی‌دانند و از آنچه گفتیم، علت آن آشکار گشت که أصلاً ظِلّ بود که علمای ریاضی رامتنبه به فائدۀ این خط کرد و همان نام أصلی را بر آن نهادند و به کار بردند، و اروپائیان از آن به مماس تعبیر می‌کنند؛ چون ظِلّ برای آن‌ها، مفهوم مناسبی ندارد و ریشۀ پیدایش آن را نمی‌دانند.

باری از مسجد پیغمبر أکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و سایۀ دیوار آن؛ یعنی تانژانت که مساوی شعاع کُرَه گردد، خواصِّ ظِلّ استنباط کردند و جَداوِلِی، برای ظِلّ و جیب، مرتب ساختند؛ تا مقدار زوایا را، در مقابل هر جیب و ظِلّ بدانند.

جداول مثلثاتی که إسلامیان به کار می‌بردند، از قوس و زاویه صفر درجه تا نود درجه، دقیقه به دقیقه با مقدار حقیقی جیب و ظِلّ ترتیب یافته بوده‌اند و هنوز آن جَداوِل، در زیجات سابق به کار می‌آیند، تا زمانی که لگاریتم اختراع شد، اروپائیان آن جداول را، با لگاریتم مرتب ساختند و اکنون در دست مردم متداول است.

پس معلوم شده‌است که ظِلّ از مسجد مدینه بیرون آمد و به دست أبو الوفاء رسید و از وی به همۀ جهان منتشر گشت. اروپائیان أبوالوفاء را به همین شکل ظِلّی می‌شناسند.

و از آنچه معروض داشته‌ایم، علت تقسیم ظِلّ به أقدام نیز معلوم شده‌است؛ یعنی این که در کتب ریاضی نجومی، أجزای مقیاس را به هفت قسم، یا به شش قسم و نیم، تقسیم می‌کنند و آن أقسام را أقدام می‌گویند و ظِلّ آن را ظِلّ أقدام، علت آن این است که هرگاه کسی خواهد معلوم کند که ظِلّ هرشیئی مثل آن شده‌است یا نه، ظِلّ قامت خود را معتبر دارد و طول شخصی معتدل القامه، شش قدم و نیم تا هفت قدم است و دانستی که حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و اله)، بلندی دیوار مسجد را، برای تعیین أوقات، به اندازۀ قامت إنسان مقرر داشت.

از تبدیل ظِلّ به مماس أولاً، و از تغییر دادن غربیها کلمۀ ظِلّ را به واژۀ تانژانت لغت فرانسه ثانیاً، موجب شده‌است که ظِلّ و مسائل آن را، از غرب بدانند و حال آن‌که معلوم شده‌است که أصل مسائل ریاضی ظِلّ، از مسجد مدینه بیرون آمد و به دست أبوالوفاء رسید و از وی به همۀ جهان منتشر گشت؛ یعنی عمل پیغمبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در بنای دیوار مسجد مدینه، الگوی رهنمون استنباط و اختراع ظل شده‌است». (هزارویک نکته/ 92-99).

نویسندۀ این صفحات گوید: هرکس پیرامون این دو: یعنی تعیین قبلۀ مدینۀ منوره و بنای دیوار مسجد آن، به خوبی تحقیق کند، به یقین می‌یابد که این‌ها معجزه می‌باشند.

خداوند به همۀ ما، توفیق عنایت فرماید.

و السلام علی من اتبع الهدی.

عالم.

ایران. قم مقدسه. محلۀ زندآباد.

نظرات 1 + ارسال نظر
sohail دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:18 ب.ظ

salam
mojeze = kherghe adati ke az erade khasse khoda bashad va tahaddi konad
kherghe adat= amale gheire addi
tahadi= mobarez talabi..yani mesle anra natavan avard
masalan residan ghaza be maryam eradeye khasse khodas va kherghe adat ham hast ama tahadi nemikonad chon baraye kasane digari ham in amr be voghoo peyvaste
ghoran mojeze ast chon eradeye khasse khodast tahadi mikonad va kherghe adat ham hast
divare masjed kherghe adat hast .ghabool.ama az erade khasse khoda nist va tahaddi nemikonad
mojezat payambar dar ghoran faghat khode ghoran ast
vali az 1 aye be nazar miresad shagholghamar boode
ke injaneb be 2vomi mo'tarezam
ya hagh

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد